زیبایی ، دانایی ، نکویی

۱۳
دی

چند روز پیش یک مریض مانیک اولین سخنرانیش رو با این بیت حافظ شروع کرد: 

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده ی  عالم دوام ما 

این بیت برام خیلی خاطره انگیز هست وقتی دنبال نوشته ای برای کتاب تقدیمی به استاد آناتومی در دوران علوم پایه بودم ، فال حافظ گرفتم شعری آمد که این بیت رو داشت و لذا من انتخابش کردم و نوشتم ... تا مدت ها تو فکر بودم بعد از این که کتاب رو کادو  کردم چقدر جوهر پخش شده روی صفحه ی اول کتاب ....

دنیای عجیبی است .... خیلی عجیب 

نمیخوام این درس رو فراموش کنم پس مینویسم ... و شروع میکنم . یاد بخش اطفال روتیشن نوزادان که بودیم . همیشه تاکید بر دست نزدن به بچه های نارس تازه متولد شده بود ...دوقلوهایی بودند که ۲۷ هفته اورژانسی سزارین شده بودند از مادری جوان ... 

  • شازده کوچولو
۱۲
دی

مریض ها که برای ویزیت بخش روان پزشکی می آیند ، تنها احساسی که دارم اینه که دوست دارم بغلشون کنم ...فقط همین . ...

احساس میکنم اونا تو زندگیشون یه جایی بغل رو کم داشتن ... چون نمیتوانم بلند شم از سر جام جلو استاد و اینترن ها بغلشو کنم فقط احساس میکنم ....

پ. ن ۱ خاطره یک خنده دار امروز : پرستار ها به یک بیمار گفتن برو سر کلاس درس بگویم اینترن بیاد ، در زده بلند میگه انتر بره کارش دارنlaugh

پ ن ۲ نوشتن وبلاگ رو بیشتر از اینستاگرام دوست دارم بی توقع تنها خواستم اینکه به صافی ظاهر = باطن برسم

پ.ن ۳ خدایاشکرت ....دوستت دارم ....

 

  • شازده کوچولو
۰۸
شهریور

در کتابخانه مشغول خواندنم .. صدایی آشنای کد ۹۹ رو میشنوم ..

کد ۹۹ . کد ۹۹ به واحد دیالیز ... 

بین ماندن و خواندن و رفتن باز میمانم میدانم وجودم شاید در این مقطع کمکی نمیکنداما دیدن و یادگرفتن میتواند در چند ماه دیگر کمکم کند ...

درس را میگذارم و فاصله چندانی با سالن مطالعه ندارد خودم رو به واحد دیالیز میرسانم ...

نگهبان دم در ایستاده با خوشرویی سلام میکند ... احساس میکنم بی نهایت خوشحال است ...شاید چون توانسته خودش را به موقع برساند (هرکسی به وظیفه یا خودش فقط فکر میکند )

بلافاصله از شلوغی دور تخت متوجه میشوم کدام تخت هست خودم رو میرسانم نزدیک یک خانم پرستار قوی هیکل ماساژ قلبی میدهد اما به نظرم زیاد موثر نمیدهد. . نبض مریض برگشته است ... خیلی ضعیف .. تخت روبه رو پسر جوانی در حال دیالیز هست برای اینکه نترسد پرده را کشیده اند .. جوان میخندد ..گاهی آدم از ترس هم میخندد ..

  • شازده کوچولو
۲۴
دی

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام به عشق ، امید و کلمه سوم از خاطرم رفت این سه تا تو یک یک قاب با زمینه خونه های. قدیمی به دیوار راهرو مرکز درمانی بیماران سرطانی نوشته شده بود ، 
حس یک روز بازدید مثل بازدید های مدرسه رو داشتم گفتم بیا بنویسم ،، از دفعه قبل که قول دادم آون کیس بخس اعصاب رو بنویسم مدت زیادی گذشته و تو این ۲ماه اتفاقاتی هم از قبیل گرفتن آنفولانزا شدید در بخش عفونی برام رخ داد .
نمیدونم این کتابم رو چرا همش با خودم اینرو و انور میبرم ، من چه حس خوب دارم امروز چرا ؟ 
چون  جدیدا کتاب هنر شفاف اندیشیدن از رولف دوبلی رو دارم میخونم ترجمه عادل فردوسی پور تو یکی از سر فصل ها اشاره میکند زمانی که جوان بوده ۳ تا کانال تلویزیونی ، ۲ نوع استیک و یک نوع تلفن بوده ولی الان با هر روزه با گزینه های خیلی خیلی بیشتری رو به رو هستیم حتی دیگه آدامس هم هزاران نوع هست یا توی رشته یا خودمان با هزاران منبع مختلف رو به رو هستیم  بعد در انتهای صحبتش و نتیجه گیری فصل میگه که سعی کن از کمال گرایی مطلق جلوگیری کنی ، و قبلش آگاهانه تصمیم بگیر و انتخاب کنی . 
دگیه فعلا رو به سبک مینیمالیسم آمدم و تازه نوشتن بولت ژورنال رو شروع کردم بماند که خیلی هم مقاومت میرم اما احساس میکنم خیلی خوب میشه موثر کهافتاد ان شالله قبل از شروع  سال جدید میان دربارش بنویسم که اگر روزی روزگاری خواننده ای عاشق شد به کارش بیاید،،
 
 و اما درباره ایران مهر اینجا خب من مشهد ، تهران و شهرهای بزرگ تر رو نمیدونم اما امروز اینجا خیلی احساس خوبی بهم دست دآد اینجا که ادامه عکسش رو میگذارم مرکز درمانی (شیمی درمانی ، رادیوتراپی )بیمار سرطانی هست که همت دو خیر بزرگوار که مبالغ زیادی رو دادند و کمک مردمی ساخته شده و به حضور وزیر بهداشت وقت افتتاح شده است  سابقا بیمار که تشخیص سرطان براین داده میشد مجبور بودند برای دوره درمانی به مشهد یا شهر های اطراف بودند اما اینجا حداقل بار دغدغه های این چنینی از روی دوش بیمار برداشته می شود . فقط بگم خدا خیرشان بدهد . و خدای شکرت ،
یاد جمله ای از دکتر الهی قمشه ای افتادم که با این مضمون که آدم حتما که نباید ادیسون باشه ، سعی کنیم خوب باشیم از امروز خدای خوبم میخواهم آدم خوبی باشم Just this .
  • شازده کوچولو
۱۹
آبان

بسم الله الرحمن الرحیم 

دلم خواست پس شروع به نوشتن کردم ، میتونستم در دفتر بنویسم اما راستش در فضایی مجازی یک صفحه یا شخصی داشته باشی خوانا تر هست ...

امروز بعدازظهر هوا ابری بود و فوق العاده تمیز نمایه برگ درختان بیمارستان مثل پوستر ها شفاف و تمیز بود هنوز برگ ها بر درختان نشسته است ، از کلاس درس اعصاب یک درخروجی داره که امروز متوجه شدم راه باز کردنش این هست که به داخل.بکشی (برخلاف درهای عادی) به یک راهرو در محوطه باز ختم میشه مثل یک چهار گوش ، احساس خستگی میکردم و سر و گردنم درد میکرد، رفتم نفس بکشم شاید بهتر شوم ،،، کمی حالم خوب شد اما زیاد نه ذهن که مشغول باشد با چیز دیگری حالش خوب میشود اما کلا فکرکردن زیاد هم حال آدم را زیاد خوب نمیکند (کی میرسد به درجه ای از عرفان برسم که واقعا واقعا در لحظه زندگی کنم ) و راستش چون این لحظات شیرین میگذرد دوست داشتم ثبتشون کنم ، و چون دیدم دانشجوهای پزشکی در فضایی مجازی خیلی از تجربیات هم کمک میگیرند ، خواستم تجربیات و آموخته هام رو ثبت کنم چون خودم به نوعی مدیون تمام اون دانشجوها و آدم های خوبی هستم که اطلاعتشون روبا دیگران به اشتراک گذاشتند ،،، به جای شروع کردن از یک بخش جدید از آخرین هفته بخش اعصاب شروع میکنم ،،، 

۱۳۹۷/۸/۱۹ بر سر بالین مریض رفتم با همراهی بود۰۰۰ 

  • شازده کوچولو
۰۴
ارديبهشت

مطلب پایین رو در کانال ۸بهشت تلگرام خواندم ولی قابل لمس هست با تمام ابعاد وجود برای کسانی که هم موفق شده اند ، و هم شکست خوردند و هم دچار لغزش شدند ... خوبیش اینه که یک نگرش تازه میده . به قول براین تریسی: خودت ببین چه بهایی برای رسیدن به هدفت میپردازی؟

🎯🎯🎯🎯


کارهایی که انجام داده ایم یا کارهایی که انجام نداده ایم؟ کدام مهمترند؟

در بیشتر مواقع وقتی می خواهیم از رموز موفقیت یک قهرمان در ورزش، کارآفرینی، کنکور، تحصیلات و...بدانیم سوال کلیشه ای که می پرسیم این است که: "لطفا برای ما توضیح دهید که برای رسیدن به این مقام و موفقیت چه کارهایی انجام داده اید؟" 

وقهرمان ما هم پاسخ می دهد: "روزی 18 ساعت تمرین،کار، مطالعه کردم و این کار و آن کار را انجام دادم..."


در حالی که سوال درست تر این است که: " لطفا برای ما توضیح دهید که برای رسیدن به این مقام و موفقیت چه کارهایی انجام نداده اید؟" 


که در پاسخ خواهیم شنید: "فلان غذاها و نوشیدنی ها را نخوردم، با خیلی آدم هایی که در راستای اهداف و ارزش هایم نبودند معاشرت نکردم، با دوستانم به سینما نرفتم، به میهمانی ها و گَده هایی که شب ها تا نیمه شب برگزار می شود نرفتم و..." که مجموعه ای از کارهای انجام نشده است!


🔰امام علی (ع) در پاسخ به سوال کننده ای که پرسید: "چگونه به این جایگاه رفیعی که هستی رسیدی" پاسخ داد: "دروازه بان قلبم بودم!"... یعنی اجازه ندادم خیلی از احساسات، افکار، ایده ها و اندیشه ها وارد قلب و فکرم شوند!

  • شازده کوچولو
۲۴
فروردين

سلام خدمت خودم و تمام جهانیان .. تمام ذرات عالم ... این لحظه که مینویسم هفته ی اول استاژری بخش ارتوپدی رو میگذرونم ... خودم به شخصه خیلی از تجربیات دیگران در فضای مجازی استفاده کردم فکر میکنم وقتش رسیده خودم هم تجربیات کوچولوم رو به اشتراک بگذارم .. خدارو چه دیدی شاید یک روز به کار یکی بیاد ...

از خوندن مطالب قدیمی ام ذوق کردم .... اینجا مینوسم برای آدم های ساده .. اونهایی که باور دارند سادگی همون زیبایی ست .. برای ذهن های آرام و قلب های روشن ... پس اگر دارین الان میخونین مطمئن باشین یا دارای ذهنی آرام یا قلبی روشن هستید ... (این مطلب رو یکبار در کتاب شفای زندگی خوندم و همین باعث شده به اینکه توان تغییر آینده ام رو دارم خیلی امیدوار باشم ).

به عنوان یک دانشجوی طب مشغول در بیمارستان ..شاید به نوعی تجربیاتم کمک بیشتری به هم درس هایم بخورد ... 

LETS GO.

  • شازده کوچولو
۲۰
فروردين

سلام.به تمام خواننده های عزیزی که نمی شناسم . اصلا سلام به خودم . تصمیم گرفتم بیام و هر بار که کتابی رو که خوندن  نکته های نابش رو بنویسم .مختصر و مفید . یک خط از خودم در همین فضا مجازی ...

یازدهم ژانویه 

... این شادی های بزرگ نیست که ارزش دارد . بلکه باید آدم به چیزهای کوچک دلخوش شود.بابا من رمز خوشبختی واقعی را کشف کردم :

  • شازده کوچولو
۱۰
شهریور

چند روز پیش به چیز تازه ای پی بردم . فصل که متولد شدم ماه رویش گل های نرگس در باغچه خونه ها یا باغ هاست ... و بعد دسته های فروشی گل نرگس در مغازه ها وقتی با شوق خریدش همراه میشه بعد وارد گلدون اتاق میشه و یک دنیا انرژی مثبت و تازگی رو با خودش میاره ..و چقدر دل آدمی ساده است وقتی با یک دسته گل می تونه پر از شادی بشه ... چه فصل قشنگی متولد شدم فصلی که در کنار برف و سرما و سفیدیش گل نرگسی رشد میکند که گلبرگ های سفید مثل رنگ برف داره با قلبی طلایی رنگ ... فکرش رو بکن لحظه ای که غنچه لابه لای برف های سفید سر باز میکنه رو به خورشید ..و اون لحظه آغاز تولد زمین است ... به گمانم ...




شاد باشیم ...

  • شازده کوچولو
۱۷
مرداد

بعد از مدت ها تصمیم گرفتم بنویسم . خواستار وصل شدن به لحظ ی حال هستم . به وبلاگ باد صبا خوش آمدی .

نوشتن در وبلاگ دیگه مثل نوشتم صفحات صبحگاهی نیست که هر چیزی از ذهن گذشت یادداشت شود . اینجا اون درس های ناب که در لابه لای برگه های که از تجربیات هر روز م می نویسم یادداشت می کنم . 

پست اول وبلاگ رو با شعری از احمد شاملو شروع کنم یا معرفی کتاب... 

اول معرفی کتاب .... کتابی رو معرفی می کنم که باعث شد یک سفر به درونم داشته باشم a journey into my self و بنویسم علاقه ی  مدفون شده همیشگی ام .

نام کتاب : راه هنرمند . نوشته جولیا کامرون . ترجمه گیتی خوشدل . انتشارات پیکان . 

من خودم هم اصلا اهل کتابهای روانشناسی نبودم دو جمله  رو می خوندم با خودم میگفتم آره تو راست میگیرم و کتاب رو مینداختم یک گوشه . 

اما هر اندیشه نیکو . هر راه هنرمند هدایتی ست از جانب خدا. نوری است از جانب خالق درونمان. کافی ست آرام تر باشیم . صبر کنیم و پذیرا باشیم. 

 (پست اول است یکم طول میکشد تا یخم باز شه ... )

پایان پست اول با شعری زیا از زنده یاد احمد شاملو...

روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.

روزی که کمترین سرودبوسه است

و هر انسانبرای هر انسان برادری است

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه یی ست

وقلب برای زندگی بس است.

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.

روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.

روزی که هر لب ترانه یی ست تا کمترین سرود ، بوسه باشد.

روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی و مهربانی با زیبایی یکسان شود.

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم . . .

و من آن روز را انتظار می کشم 

حتی روزی که دیگر نباشم


آخرین حرف هم لینک خرید کتاب راه هنرمند. تنها تضمینی که می تونم بدم این هست که این کتاب یک خودآگاهی عمیق میدهد...

  • شازده کوچولو